اين مردمان چه میگويند؟
اين مغزهای خاك خورده.
اين چشمها كه تجزيه و تحليل هم میكنند.
آهای تو...
انتظار چه میكشی؟
انتظار ظهور خودت؟؟؟؟؟
مگر در كدامين گور خاكت كردند كه خودت هم نمیدانی كجایی؟
آينده نيز چارهیتو نيست..
زمزمهای میآيد.
چه میگويد؟
تو خودت خواستی....
چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چون گوشهايت را گرفتهای و داد میزنی...
شغل همه همين است.
مقام استادی داريم ما...
نشنيدی چه گفتی و میگویی چرا؟
تو چه میدانی....
مردمان در كوير پرتقال میكارند و تو
میگويی امكان ندارد.
پس دستت را از گوش بيرون بياور و چشمان را باز كن
و بشنو كه چه میخواهی .
كه تویی جانشين خدا
ای كاش اين را باور داشتی.