1/11/2012

حس عجیب

الآن تقریباً یک ساله یه حس خاصی هست هر چند وقت یک بار سراغم میاد تقریباً از اولین روزایی که میرفتم کافه کنج دنج. دقیقاً نمیتونم بگم چه حسیه اما انگار درست موقعی که همه چی دست به دست هم میده که زندگیه من متحول بشه و به سطح جدیدی برده بشه یه چیزی یا یه کسی از همه اینا جلوگیری میکنه نمی دونم شاید توهم دارم شاید اینا همه ش تو کلمه اما خوب این حسیه که من دارم.

فقط تنها چیزی که الآن ازش مطمئنم اینه که باید یه روزی از این روزای پیش رو بالاخره این قدر قدرت مالی پیدا کنم تا بتونم مستقل زندگی کنم دیگه نمی خوام به کسی جواب پس بدم. البته الآن تا حدود زیادی آزادترم اما نه کاملاً. نمی خوام به کسی توضیح بدم چی کار میخوام بکنم. می خوام وقتی تصمیم به یه کاری می گیرم همون موقع عملیش کنم نه این که واسه کسه دیگه تمام جزئیات رو شرح بدم.

شاید مسخره باشه به نظر بقیه اما من اعتقاد دارم که راز همیشه کار می کنه من خیلی وقته که از کائنات می خوام یه جا 100 میلیون دلار به من برسونه اما تا این لحظه که دارم این مطلبو می نویسم چیزی به دستم نرسیده اما بازم نا امید نیستم هنوزم به راز اعتقاد دارم چون قدرتش رو هر روز در برابر خودم می بینم. خدا رو چه دیدی شاید نوشتن همین مطلب باعت شد من صاحب این پول بشم. شاید باورتون نشه اما من واسه این پول حتی نقشه هم کشیدم که چی کارا باهاش بکنم.
اولین کاری که میخوام باهاش بکنم اینه که ده درصدش رو یعنی 10 میلیون دلارش رو به خیریه اختصاص بدم هنوز نمی دونم چه جوری تو این ضمینه خرجش کنم اما خوب این کار رو خواهم کرد.

و مسلماً بعد از این که اون پول رو جدا کردم قبل از هر کار دیگه یی یه مسافرت طولانی میرم شاید 2 یا 3 هفته برم کیش. شاید اصلاً همونجا یه خونه خریدم. البته همین جا کارای زیادی واسه انجام دادن دارم  پس نمی تونم فعلاً واسه همیشه به کیش نقل مکان کنم. بعدشم حتماً یه استودیوی خوب را میندازم هم واسه خودم هم واسه کسایی که میدونم می خوان کار کنن اما جایی واسه تمرین ندارن.

بسه دیگه بیشتر از این جال ندارم بنویسم.

کد برنامه گاوس جردن

خودم خیلی تو اینترنت دنبال کدش گشتم اما نبود آخرشم مجبور شدم خودم کدشو بنویسم
کد برنامه حل سه معادله ی سه مجهولی به روش گاوس جردن به زبان پاسکال.
می دونم این زبان اصلاً به درد نمی خوره اما خوب هنوز خیلی دانشجوها لازمه برنامه نویسی رو با این زبان پاس کنن.

Program GJ;
uses crt;
var mat : array [1..3 , 1..4] of real;
    mata : array [1..4] of real;
    i : integer;
    a : real:
 begin
  
 clrscr;
 for i := 1 to 4 do
  begin
  write('zarib 'i' moadeleye 1 ra vared konid: ');
  readln(mat[1,i]);
  end;
for i := 1 to 4 do
  begin
  write('zarib 'i' moadeleye 2 ra vared konid: ');
  readln(mat[2,i]);
  end;
for i := 1 to 4 do
  begin
  write('zarib 'i' moadeleye 3 ra vared konid: ');
  readln(mat[3,i]);
  end;
  a := mat[1,1];
for i := 1 to 4 do
  begin
  mat[1,i] := ( mat[1,i] / a );
  end;
  a := ( mat[2,1] * -1 );
for i := 1 to 4 do
  begin
  mata[i] := ( mat[1,i] * a );
  mat[2,i] := ( mat[2,i] + mata[i] );
  end;
 a := ( mat[3,1] * -1 );
for i := 1 to 4 do
  begin
  mata[i] := ( mat[1,i] * a );
  mat[3,i] := ( mat[3,i] + mata[i] );
  end;
 a := mat[2,2];
for i := 1 to 4 do
  begin
  mat[2,i] := ( mat[2,i] / a );
  end;
a := ( mat[1,2] * -1 );
for i := 1 to 4 do
  begin
  mata[i] := ( mat[2,i] * a );
  mat[1,i] := ( mat[1,i] + mata[i] );
  end;
a := ( mat[3,2] * -1 );
for i := 1 to 4 do
  begin
  mata[i] := ( mat[2,i] * a );
  mat[3,i] := ( mat[3,i] + mata[i] );
  end;
 a := mat[3,3];
for i := 1 to 4 do
  begin
  mat[3,i] := ( mat[3,i] / a );
  end;
a := ( mat[1,3] * -1 );
for i := 1 to 4 do
  begin
  mata[i] := ( mat[3,i] * a );
  mat[1,i] := ( mat[1,i] + mata[i] );
  end;
a := ( mat[2,3] * -1 );
for i := 1 to 4 do
  begin
  mata[i] := ( mat[3,i] * a );
  mat[2,i] := ( mat[2,i] + mata[i] );
  end;

writeln ('javab haye masale :'mat[1,4]','mat[2,4]','mat[3,4]' ast.');
readln;
end.

1/04/2012

دوباره برگشتم

مدت ها از دنیای وبلاگ نویسی دور بودم اما دوباره قصد کردم برگردم شاید این پست رو کسی نخونه اما خوب امیدوارم بتونم با نوشته هام مخاطبام رو دوباره جمع کنم.

دنیای عجیبی شده تو این مدت که نبودم خیلی چیزا تغییر کرد خیلی ها رفتن خیلی ها اومدن حتی خود من هم دیگه نمی تونم بگم که اون آدم قبلیم. آه لعنت به این دنیا بعضی موقع ها فکر میکنی دیگه هیچ چیز بهتر از نمیشه اما یه دفعه همه چی از این رو به اون رو میشه. به هر حال با اینکه سال گذشته سال زیاد جالبی نبود اما هر کدوم از اون اتفاقات واسه من تجربه ای بود. فقط امیدوارم اشتباهات گذشته رو دوباره تکرار نکنم.

یه چیزی رو کائنات به من خیلی خوب یاد داد ( البته قیمت سنگینی هم بابتش پرداختم ) اونم این که هیچ دوستی واسه آدم نمی مونه اول تا آخرش خودتیو خودت. درست وقتی به یه نفر این قدر دلبسته میشی که بهش میگی برادر یا همچین می پیچونت که نفهمی اصلاً کی اومده یا چیزی رو راجع بهش می فهمی که دعا می کنی ای کاش از اول با این شخص آشنا نمی شدی. چیزی که خوب از این قضیه متوجه شدم اینه که از هیچ کس نباید توقعی داشت اگرم کاری میکنی فقط واسه دل خودت انجام بدی اگه چیزی رو حتی به عنوان قرض به کسی میدی ( لزوماً نه مادیات ) نباید انتظار برگشتشو داشته باشی.

سال 2012 بالاخره شروع شد چیزی به تاریخ معروف نوستراداموس نمونده امیدوارم همه چی به خوبی بگذره، البته یه نفر حرف جالبی به من زد. می گفت که در اون تاریخ ممکنه اصلاً اتفاق خاصی نیافته اما چند سال بعد وقتی نگاه می کنی پیش خودت میگی همه چی از اون روز شروع شد.

ماه دیگه اعزامم واسه سربازی سعی می کنیم تو دوره آموزشیم چند تا نوشته خوب بنویسم وقتی آموزشیم تموم شد بزارمش رو بلاگم همه چیم از این به بعد می خوام بنویسم از هک و اینترنت و برنامه نویسی تا شعر و داستان و نوشته و تفکراتم.

راستی یه چیزی الآن یادم افتاد کسی که الآن کنارم نشسته وقتی چندتا از شعرام گذاشته بودم تو فیس بوک می گفت عمراً اینا کار خودم باشه، ولی خوب چیزی که مهمه اینه که خودم می دونم اینارو خودم نوشتم. الآن واقعاً از درونم خودم خبر دارم که واقعاً حرف دیگران واسم اهمیت نداره حتی اگه بهترین دوست ، خانواده یا هر کس دیگه ای باشه. امیدوارم خیلی زود برگردم