10/30/2010

دروغ


ديشب عابر بانك كارت سياوشو خورد،‌ صبح رفتيم كارتشو بگيريم ديدم، كارتشو از لای چهل پنجاه تا كارت ديگه در آورد. مثل اينكه كارت خور اين عابر بانك‌ها هم مشتیه.
عجب ملت باحالی داريم ما!
ما يه رفيق داريم،‌ كافی شاپ داره ما هم اونجا رو كرديم پاتوق تقريباً هر روز اونجاييم، البته اول مشتری بوديم بعد رفيق شديم، مشتری كه در واقع اولين مشتری اون كافی شاپ بوديم. حالا بگذريم اين بنده خدا رفيقش چند وقت پيش رقت تركيه، عشق و حال. بعد، دو روز پيش رفيقمون برگشت گفت من می‌خوام شنبه برم مالزی تا دوشنبه برمی‌گردم (آخه كی واسه دو سه روز پا ميشه اين همه راه ميره مالزی ) بعد برگشت گفت به همه دارم می‌گم مالزی ولی می‌رم تايلند واسه ........... ، خلاصه حالا امروز آمارشو در آورديم می‌بينيم آقا رفته شمال. آخه يكی نيست بگه مگه مجبوری خالی ببندی! خب مثل آدم بگو می‌رم شمال ديگه بعد آها ازش كه پرسيدم خرج سفرت چقد می‌شه گفت سه چهار تومن. از كی تا حالا سه روز تايلند چهار ميليون خرجشه؟

10/29/2010

جمعه

 

جاتون خالی امروز رفتيم با دو تا از رفيقان شفيق و يكی‌ از معلم‌های قبليمون يك ناهار تپل زديم به بدن كه اونورش نا پيدا سياوش می‌گفت من دلم درد گرفت تو چجوری اين همه می‌خوری (‌ آخه اون چاقه من لاغر )‌ گفتم اين جور موقع‌ها داشتن خرابه مرابه تو شيكم بسی بسيار به كار مياد تو هم برو انبار زخيره رو بفروش برو خرابه بخر.

خلاصه امروز هم از اون روزا بود كلاً حالی كرديم اساطيری،

راستی امروز داشت يه مستند نشون می‌داد كه جريانش اين بود كه بچه‌هایی كه تازه چهار دست و پا را می‌رن ترس از ارتفاع ندارن، آزمايش هم كردن يه جایی گودی رو روش شيشه كشيدن رو شيشه هم اسباب بازی بچه هم خيلی خوشحال رفت اسباب بازی رو ورداشت ولی دو ماه بعد ديگه اين كار نمی‌كرد، می‌رفت تا لب شيشه، يه نيگا پايين می‌كرد برمی‌گشت، خلاصه اگه بچه مچه دارين تازه راه افتاده تا دو ماه هواستون باشه بعد از دو ماه خودش عين بچه آدم می‌فهمه برمی‌گرده سر جاش.

10/28/2010

كنسرواتوار و ...

 

دانشگاه آزاد قبول نشدم ، سراسری هم دعوت به آزمون شدم اما نرفتم چون می‌دونستم قبول نمی‌شم، البته قرار نيست همين جوری دست روی دست بزارم. می‌خوام برم كنسرواتوار.

بگم خدمتتون كه كنسرواتوار يكی از معتبرترين آموزش‌های موسيقيه كه تو كشور‌های اروپایی، ايران، روسيه و ... هستش اوليش هم حدود 200 سال پيش تو ايتاليا بنيان نهاده شد. من می‌خواستم سال پيش پيش دانشگاهی رو بی‌خيال شم برم كنسرواتوار چون فقط ديپلم می‌خواد. ولی مشكلی كه تو ايران هست اينه كه با اين كه مورد تأييد وزارت علومه اما معافيت تحصيلی نداره، آخر سر هم كه می خوای مدرك بگیری بايد كارت پايان خدمت نشون بدی. ما هم سال پيش با خودمون گفتيم حالا پيش دانشگاهی رو بخونيم بريم كنكور هنر بديم اگه قبول نشديم بريم اونجا، و حالا هم قراره تقريباً از يه ماه ديگه در خدمت اساتيد كنسرواتوار باشيم. البته قضيه سربازی اصلاً واسم مهم نيست بالاخره خدا بزرگه يه جوری خودش قضيه رو حل می‌كنه. ولی عوضش مدركش رو همه جای دنيا قبول دارن يعنی خيلی راحت واسه ادامه تحصيل می‌تونی مثلاً بری كنسرواتوار اتريش.

خلاصه...

آها الآن يادم اومد دم داش مهران گرم ( همچين می‌گه مهران انگار 800 ساله با هم رفيقن ) واقعاً‌ اين قهوه تلخ معركس. ولی نمی دونم چرا خودش نمی‌ياد ، گفته بودن از قسمت 15 مياد تو داستان ولی ما تا 18 رو ديديم نيومد. البته شايدم منظورشون مجموعه 15 بوده ، ولی در كل به نظر من اين قهوه تلخ شاهكاريه واسه خودش.

10/14/2010

سرما و آرامش

 

دستتمو از پنجره ماشين می‌كنم بيرون. باد سرد دستمو نوازش می‌كنه و رو دستم می‌چرخه. حس جالبی بهم می‌ده. Amy Lee داره می‌خونه. صدا‍ی گيتار بيس خيلی آرومم می‌كنه، با اينكه صدای خشنی داره اما لطافت خاصی مثل مخمل داره.

قرار بود فردا ببينمش اما نشد. بايد يه هقته ديگه صبر كنم.

اوضاع داره خوب پيش ميره. انگار همه‌ی كائنات دست به دست هم دادن تا منو به چيزی كه می‌خوام برسونن، حس قشنگيه،‌ شايد بهترين حسيه كه يه نفر می‌تونه داشته باشه.

هوا سرده اما بجای اينكه اذيت بشم بيشتر از اين حالت خوشم مياد. بهم انرژی می‌ده.

قاطعيت و عزم راسخ الآن كل وجودمو در بر گرفته و هيچ چيز نمی تونه جلومو بگيره، به هر حال بهش می‌رسم چه كسی كمكم كنه ، چه كسی كمك نكنه.

10/10/2010

اوليش

 

يه خبر ، امروز بالاخره اولين آهنگمو ساختم ، حالا هر وقت ضبطش كردم واستون می‌زارم دانلود كنين ولی قول نمی‌دم زود باشه.

اين دانشگاه‌ آزاد هم كه دهن ما رو سرويس كرد. هنوزم جواب نهایی رو واسه قبولی نداده. حداقل زودتر تكليف آدمو روشن نمی‌كنن كه يه سال ديگه بايد بخونيم يا بهمن بايد بريم سر كلاس.

راستی جمعه رفته بودم نمايشگاه رسانه‌های ديجيتال، در يك جمله‌ی كوتاه بايد بگم بسيار مزخرف بود، اصلاً ارزش رفتن تا مصلی رو نداشت. فقط يه نكته‌ی خوب توش بود اونم اين كه تو بازی پيشرفت خوبی داشتن، فكر كنم اگه همين جوری پيش برن تا چند سال ديگه بتونن خودشونن به حد شركت ‌های بزرگی مثل EA Games‌ يا UbiSoft‌برسونن.

تازه‌ داره يواش يواش استعداد آهنگ سازيم شكوفا می‌شه، خلاصه از الآن بايد بگم شما داريد وبلاگ يه راك استار آينده رو می‌خونين پس از الآن اگه كسی امضایی چيزی می‌خواد می‌تونه درخواست بره تو نوبت