11/22/2009

مقبره

اگر داستان “در جاده” را نخوندين برين اينجا بخونينش بعدش اينو بخونين

بند بند وجودم خطر را حس می‌كرد.
دودی شروع به چرخيدن به دورم كرد شمشير از دستم بيرون آمد و مستقيم به سمت آسمان رفت.
گويی ذره ذره‌ی وجودم تحليل می‌رفت.
اما من ياد گرفته بودم كه در هر شرايطی راهی هست.
در اين لحظه گويی تك تك سلول‌های بدنم به آرامشی بی وصف فرو رفت.
از آن دود سياه صدای جيغی به آسمان رفت و تبديل به شن سياه رنگی شد و بر زمين ريخت.
از جا بلند شدم
شمشير در دستم بود، هيچ اثری از شن‌ها نبود
تنها يك توهم بود، يك تله، تلاشی برای متوقف ساختن من.
شمشير را غلاف كردم.
كلاه شنل را دوباره بر سرم انداختم و شروع به حركت كردم
گويی بيابان در حال آب شدن بود در يك لحظه بيابان تبديل شد به جنگلی انبوه و من در ميان جاده‌ای بودم كه وسط  جنگل بود
از دور دست صدای سمّ اسب می‌آمد
سواری به سوی من آمد، سوار شنلی خاكستری بر تن داشت و سوار بر اسبی قهوه‌ای رنگ بود.
در نزديكی من ايستاد  و نامه‌ای به من داد و رفت
نامه را باز كردم
در آن تنها يك جمله نوشته شده بود :
درياچه را به ياد بياور
زير لب آرام فراخواندمش
بلا فاصله از دور دست صدای شيهه‌ی اسبي شنيدم
ناگهان از ميان درختان از ميان درختان بيرون جهيد
سفيد بود و قامتی بلند و هيكلی عضلانی داشت
در نگاهش حسی همچون ملاقات دوستی قديمی بود
و نامش هُدِلار
هدلار همچون صاعقه می‌تاخت
حتی سايه‌اش هم از او جا می‌ماند
كم كم به مرز جنگل نزديك می‌شديم
چمن زاری بعد از آن بود و كاخ متروكه از دور پيدا بود
پس از چند دقيقه به آن رسيديم
وارد دروازه اصلی شدم، سقف كاخ فرو ريخته بود اما برخی ديوارها و ستون‌ها سالم بودند.
چيزی شبيه به يك مقبره‌ی بزرگ در وسط كاخ بود
پايين پلكان از هدلار پياده شدم
از پله‌ها بالا رفتم، در كنار در مشعلی روشن بود، آن را برداشتم و داخل مقبره شدم
عجيب بود، حسی به من می‌گفت كه آن‌جاست اما در ديدرس نبود.

پ.ن : مقبره رو يه چيزی شبيه قبر كوروش در نظر بگيرين اما دقيقاًٌ شبيه اون نيست


10/09/2009

غروب شد، خورشید رفت،آفتابگردان به دنبال خورشید می گشت،ناگهان ستاره چشمک زد. آفتابگردان سرش را پایین انداخت، گل ها هرگز خیانت نمی کنند...

ولی افسوس! بعضی از ما شعورمان از یک شاخه گل هم کمتر است...

S.M

9/25/2009

این شهر ماشینی با آسمون خراش هاش فاصله ی دلها رو زیاد کرده...
S.M

5/17/2009

در جاده

باد شديدی می‌وزيد  و او تنها پيش می‌رفت

شنلش در باد پيچ می‌خورد

تا دور دست هيچ چيز نبود فقط خاك بود

شكوهش تن هر كسی را به لرزه می‌انداخت و نگاهی نافذ داشت ، كمتر كسی می‌توانست در چشمان او نگاه كند

لباس‌هايش كهنه بود اما شاهانه می‌نمود. زرهی بر تن داشت و لباسی بر روی آن به رنگ سپيد.

پارچه‌ای به رنگ قرمز تيره به در سرش پيچيده بود، فقط چشمانش معلوم بود و شنلی بر تن داشت به رنگ مشكی كه كلاهش را بر سرش كشيده بود.

آرام اما پيوسته جلو می‌رفت 

باران باريدن گرفت

ايستاد و دستش را به جلو دراز كرد.

گويی اين باران خاطره‌ای خاك گرفته را از لا به لای خروارها فكر ديگر بيرون می‌كشيد

ناگهان گويی خستگی شديدی بر او چيره شد، چهره‌اش در هم رفت و دست‌هايش را جمع كرد.

اما الآن وقت ايستادن نبود.

انگار قدرت دوباره در او جريان يافت پس دوباره شروع به حركت كرد

پشت دست چپش چيزی شبيه به يك نقاشی از شاخه‌های يك درخت تا آستينش بالا می‌رفت و همين طور ادامه می‌يافت و تمام تن او را می‌گرفت .

حس خطر او را فرا گرفت

دسته‌ی شمشيرش را فشرد، دسته‌ی شمشيرش شبيه به سر يك شيردال بود

تاريكی داشت همه جا را می‌گرفت ، شمشير را بيرون كشيد ، روی تيغه‌ی آن نوشته‌هایی بود كه از آن‌ها نوری سپيد بيرون می‌زد.

لحظه‌ای چشمانش را بست و گویی به حالت خلسه فرو رفت.

چشمانش را باز كرد و …..

4/25/2009

احساس

امروز پی بردم كه احساس نعمتی است كه خداوند به هر كسی‌عطا نمی‌كند پس شكر گفتم و فهميدم كه بی‌‌احساس ،انسان در پوچی دست و پا می‌زند و همه چيز را به چشم دشمنی نظر كرده و ابراز احساسات را دروغی بيش نمی‌داند.

بار پروردگارا تو را شكر گويم از برای احساس، اين تكه ياقوت شعله ‌ور كه درون سينه‌ی‌ من نهادی تا جهان را زيبا بينم و كمر همت به زيبا كردنش ببندم.

احساس علت علاقه شد و دوستی‌ بر پایه‌ی احساس استوار شد و نزديكی روح بر ديوار احساس تكيه كرد و نزديكی روح ستونی شد از برای روييدن عشق آن گوهر ناب كه نامحرمان از ديدن و لمس كردنش عاجزند.

 

The_ways_of_love_by_Pavlova

4/05/2009

برون فكنی

روشهای خیلی موثر و سریعی برای برونفکنی کالبداختری (به اصطلاح عامیانه پرواز روح) وجود دارد. که خیلی از این روشها بسیار زیرکانه و دارای جزئیات بسیار جالبی است.هر چقدر شناخت ما از تجاربی که بدست می آوریم بیشتر میشود روز به روز به روش شخصی خودمان نزدیک میشویم. و میتوانیم راحتترین روش مناسب را برای انجام آن بسازیم. روشی که میخواهم برای شما بیان کنم یکی از این روشهاست که بسیار ساده ولی کارساز میباشد. و سرعت دستیابی به برون فکنی در آن بسیار بالاست. کسانی که در مورد آگاهی در خواب تمرین کرده باشند نتایج بسیار موثرتری میبینند ولی بهرحال این روش برای هر شخص تازه کاری هم مفید و عملی میباشد.پس آماده باشید تا آگاهی جدیدی در برونفکنی بدست آورید.

زمان بخواب رفتن : مرز میان خواب و بیداری

حالتی که ما از آن استفاده میکنیم حالتی است که شما معمولا از آن به آسانی میگذرید. وقتی که ما میخوابیم قبل از به خواب رفتن در حالت خاصی قرار میگیریم. که در واقع این مرحله از به خواب رفتن مرزی میان خواب و بیداری است. در این حالت ما شروع به دیدن تصاویر جسته و گریخته میکنیم۱، که دیدن این تصاویر در واقع نشانه این است که ما در حال به خواب رفتن هستیم. حتی در این حالت ما هنوز به بیداری خودمان مطمئن هستیم ولی کاملا آگاه نیستیم. بعد از گذر از این حالت ما به خواب رفته ایم. یک شخص عادی به آسانی از کنار این پدیده میگذرد. در حالی که اگر شما کسی باشید که اشتیاق برای برونفکنی دارید از آن استفاده خواهید کرد. نکته ای که باید اضافه کنم اینست که ما پس از گذر از این مرز آگاهی خودمان را از دست میدهیم. منظور من از آگاهی آن نوعی است که ما در هنگام بیداری داریم و به وضعیت خودمان یعنی بیداری واقف هستیم. نکته بسیار جالبی که مطرح میشود ادامه دادن این آگاهی پس از گذشتن از مرز میان خواب و بیداری میباشد. در واقع اگر ما موفق به آگاه ماندن پس از به خواب رفتن بشویم به راحتی میتوانیم شاهد یک برونفکنی کاملا طبیعی باشیم. که در آن کالبد انرژی بدن به حالت آزاد در آمده و کالبد اختری ما در تبع آن از کالبد انرژی آزاد میگردد و در این حین کالبد انرژی شروع به جذب انرژی میکند که یک روند کاملا طبیعی است. البته در صورت آگاه شدن اکثریت متوجه این مرحله نمیشوند. چون در هنگام برونفکنی مرحله ای وجود دارد که ما در آن آگاهی را از دست خواهیم داد و آن در هنگام جدا شدن از بدن است و پس از جدا شدن ما دوباره آگاه خواهیم شد. این مرحله بسیار کوتاه است و خیلی ها متوجه آن نخواهند شد. حالا سوال اصلی اینست که چگونه بر به خواب رفتن غلبه کنیم؟ روشهای بسیار موثری ابداع شده که میتوانیم از آنها استفاده کنیم. یکی از این روشها به این صورت هست که هنگام خواب (ترجیحا باید به اندازه کافی نیاز به خواب داشته باشیم. شب هنگام بهترین موقع است) و در حالی که دراز کشیده ایم ودر حال به خواب رفتن هستیم به یک تصویر دلخواه فکر کنیم. سعی کنید تصویری را انتخاب کنید که واقعا دلخواه شماست. یعنی به اندازه کافی به آن علاقه داشته باشید که بتوانید به آن در ذهنتان فکر کرده و آن را در ذهنتان نگهدارید. برای مثال تصویر شخصی که خیلی به آن علاقه دارید. تصویر یک مکان . یک شیء یا هر چیز که قبلا در ذهن شما ماندگار باشد. دلیل انتخاب کردن تصویر برای این روش به این دلیل میباشد که در این مرحله که شما به این کار مشغول هستید با مرحله ای که پشت سر خواهید گذاشت و آن هم از تصاویر تشکیل شده شباهت بسیاری وجود دارد و باعث خواهد شد شما بتوانید آگاهی خودتان را حفظ کرده و از مرز میان خواب و بیداری رد شوید و همچنان آگاه بمانید. برای این تمرین فقط وقتی به تختخواب بروید که واقعا احساس خواب در شما زیاد باشد و بتوانید این کار را شروع کنید. بعد از آن کار شما باید نگاه داشتن این تصویر ذهنی باشد وبتوانید این کار را به خوبی انجام دهید. شما باید این کار را همچنان ادامه دهید به هر میزان زمان تا شما به خواب فرو روید. بعد از آنکه بدن شما به خواب رفت و شما هنوز آگاه بودید میتوانید از بدنتان خارج شوید. خیلی ها ممکن است برایشان سوال باشد که چطور از بدنمان بیرون بیاییم؟ شما میتوانید مثل اینکه از تختخواب بلند میشوید دستتان را روی تخت بگذارید و آهسته بلند شوید و سر پا بایستید. یا میتوانید به یک سمت بغلتید و دوباره سر پا بایستید. همچنین میتوانید به آسانی اراده کنید و تصور کنید که در حال ارتفاع گرفتن از جسمتان هستید یا دارید از قسمت پاهایتان خارج میشوید و از جسمتان دور میشوید. البته سعی کنید برای انجام راحت این مرحله هنوز چشمهای کالبد اختریتان بسته باشند. این فقط برای راحتی شماست و باز کردن چشمها در حین بیرون آمدن از بدن هیچ خطری ندارد. رمز موفقیت این روش یکی از نیاز به خواب داشتن شماست (البته نباید خیلی خیلی خواب آلود باشید) و دیگری موفقیت در نگاه داشتن تصویر در ذهن تا آخرین مرحله و هنگام رد شدن از مرز میان خواب و بیداری است. در این حالت شما به راحتی آگاه میمانید در حالیکه بدن شما کاملا به خواب رفته است. در صورتی که در انجام مرحله تصویر ذهنی احساس راحتی نمیکنید و این روش را نمی پسندید میتوانید از یک روش دیگر استفاده کنید. میتوانید در صورت تمایل از روش دوم استفاده کنید. در این روش که کاملا مشابه با روش اول است قسمت تصویر ذهنی وجود ندارد و به جای آن در هنگام به خواب رفتن میبایست دستتان را بالا نگهدارید. اتفاقی که در این حین می افتد اینست که به محض به خواب رفتن، دست شما به پائین می افتد و شما دوباره بیدار میشوید. پس از بیداری دوباره دستتان را بالا نگهدارید. و این حالت چندین تکرار میشود تا اینکه بتوانید در نزدیکترین مکان بین خواب و بیداری قرار بگیرید و بتوانید بیدار بمانید در حالیکه بدن شما به خواب رفته است. این تمرینی است که به این طریق شما میتوانید هر بیشتر به مرز خواب و بیداری نزدیک شوید و بتوانید خودتان را بیدار نگهدارید و بدنتان را بخواب ببرید. برای دستیابی به تسلط در این روش میبایست شما به تمرین در این زمینه بپردازید و در صورت ورزیده شدن در این کار میتوانید به راحتی برون فکنی کالبداختری کنید. شرط موفقیت در این روش و دیگر روشها تمرین مداوم میباشد.

۱. Hypnagogic State برای اطلاعات بیشتر درباره این حالت به پایگاههای زیر مراجعه کنید: 

http://www.themystica.com/mystica/articles/h/hypnagogic_state.html

http://skepdic.com/hypnagogic.html

برگرفته از وبلاگ

http://thelight.mihanblog.com

1/17/2009

فريااااااااااااادددددددددددددددد

داد می‌زنم سر تو و هر كسی كه اينجاست.

دلم می‌خواد وقتی ‌نشستی سعی‌ می‌كنی با طناب ديوارو سوراخ كنی نگات كنم.

دهنت بسته باشه بهتره چون خيلی بوی‌ كلنگ می‌ده.

مگه بهت نگفتم وقتی‌ داری كتاب می‌خونی لازم نيست عمل مغز و بی اعصاب انجام بدی؟

يه چيزی رو می‌دونی؟ ديروز يادم رفت واسه حال و پذيرایی خونه تيرآهن نصب كنم ( آخه مده )

آخه ديروز كه رفتم تو يه عالمه ديگه موقع برگشتن يه نفر با كلنگش مخچمو ماساژ داد.

آخه كوچولو تو رو چه به اثبات به برهان يا ضد و نقيض يا هيچي؟

هر وقت از طريق تاريخ مش ممد علی خان منگ دو به توان ده رو حساب كردی بيا اينجا تا من يدونه بزارم زير گوشت تا از اين به بعد گوشيتو تو جاكليدی سر كوچه جا نذاری.

حالا برو فكر كن ببين يه من مغز چه چقدر عدس پلو با خورشت كرفس داره.

2eb4f4j