10/14/2010

سرما و آرامش

 

دستتمو از پنجره ماشين می‌كنم بيرون. باد سرد دستمو نوازش می‌كنه و رو دستم می‌چرخه. حس جالبی بهم می‌ده. Amy Lee داره می‌خونه. صدا‍ی گيتار بيس خيلی آرومم می‌كنه، با اينكه صدای خشنی داره اما لطافت خاصی مثل مخمل داره.

قرار بود فردا ببينمش اما نشد. بايد يه هقته ديگه صبر كنم.

اوضاع داره خوب پيش ميره. انگار همه‌ی كائنات دست به دست هم دادن تا منو به چيزی كه می‌خوام برسونن، حس قشنگيه،‌ شايد بهترين حسيه كه يه نفر می‌تونه داشته باشه.

هوا سرده اما بجای اينكه اذيت بشم بيشتر از اين حالت خوشم مياد. بهم انرژی می‌ده.

قاطعيت و عزم راسخ الآن كل وجودمو در بر گرفته و هيچ چيز نمی تونه جلومو بگيره، به هر حال بهش می‌رسم چه كسی كمكم كنه ، چه كسی كمك نكنه.

2 comments:

آریا said...

زندگی بهتر از این نمی شه زندگی!!!!!!!
خسته ام من خسته

مریم said...

وااااااااای انقد دو س دارم دستمو اا پنجره ببرم بیرون یه چن لحظه یه بارم یه موجی بهش بدم ... کلی حال میده....

اگه برات خوب باشه ایشالا بهش برسی!!!